پس از سه سالِ کرونایی، بالاخره با باز شدن مدرسهها قرار شد برویم اردو.
از سه روز قبل که برگه رضایتنامه را به دستم دادند آنقدر برای رسیدن روز اردو هیجانزده بودم که شبها یا خوابم نمیبرد یا خواب میدیدم اردو کنسل شده و بهجای آن یک امتحان سخت ریاضی داریم.
وقتی بابا مشغول امضای برگهی رضایتنامه بود مامان از روی گوشی، هواشناسی را چک میکرد که با نگرانی گفت: «واقعا چرا مدرسه اول وضعیت هوا رو بررسی نکرده بعد برنامه اردو بذاره؟! دوشنبه سرد و بارانیه!»
بابا هم گفت: «حالا تو این اوضاع لازمه بچه بره اردو! تو اون در و دشت اگه سیل راه بیفته چی؟»
از غصه دلم درد گرفت، مبادا اجازه رفتن بهِم ندن؟ اما هرطور بود با کمک مامان، بابا راضی شد و روز دوشنبهی رویایی من هم که بهنظرم ۱۰۰ روز گذشت، فرارسید.
اسباببازی و خوراکیهایم را که از شب قبل توی کولهام گذاشته بودم یک بار دیگر وارسی کردم و با خوشحالی درحالیکه قند توی دلم آب میشد سوار سرویس شدم.
به مدرسه که رسیدم، بدو بدو خودم را به صف رساندم، توصیههای آقای مدیر که تمام شد سوار اتوبوس شدیم و راه افتادیم.
در راه، همراه خانم معلم کلی سرود خواندیم و البته شیطنت کردیم. به اردوگاه که رسیدیم یکی از آلاچیقها را با دوستانم گرفتیم و رفتیم فوتبال، وقتی برگشتیم کلاس سومیها آلاچیقمان را تصرف کرده بودند.
جنگیدیم، اما آخر کار مجبور به مهاجرت به آلاچیق بعدی شدیم. بارش باران هم شروع شد و همهی ما را به نمازخانهای بردند که چند نفر کلاس سومی میگفتند جن دارد. بعضی از بچهها خیلی ترسیدند، اما من نه.
در نمازخانه منچ و مارپله و شطرنج بازی کردیم، داشتم دوستم را کیشومات میکردم که یکی از بچهها صفحه شطرنجمان را کشید و بازی بهم خورد.
باران تقریبا مانند سیل راه افتاده بود که با کمک معلممان به غذاخوری رفتیم و ناهار جوجهکباب خوردیم. اما من وسط غذا سیر شدم و نصف جوجهام ماند و خیلی دلم برایش سوخت.
یک ساعت بعد از ناهار گفتند باید سوار اتوبوس شویم و به مدرسه برگردیم که به یاد آوردم کلاه قرمز ورزشیام که یادگار انجمن ادبی کولهپشتی عزیز بوده و خیلی دوستش دارم نیست!
آنقدر نگران شدم که همه لذتهای آن روز خوب برایم تلخ شده بود. اشکم سرازیر شد که باز هم خانم آذری، معلم مهربانم به کمکم آمد و کلاه را برایم پیدا کرد و ماجرا به خوبی و خوشی تمام شد.
باران همچنان بهتندی میبارید که با اتوبوس، همراه دنیایی خاطره خوب و شیرین به مدرسه برگشتیم.
مهراد روانخواه
کلاس چهارم دبستان سما ۳